خداوند متعال در قرآن می فرماید:
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ضحی/9
پس يتيم را هرگز خوار نکن و مران
حکایت؛
یكی از اعضاء دفتر امام نقل می كرد: روزی یك خانم ایتالیائی كه شغلش معلمی ، و دینش مسیحیت بود، نامه ای پر مهر به امام خمینی (ره) نوشته بود، و همراه آن ، یك گردنبند گران قیمت طلا برای حضرت امام فرستاده بود و نوشته بود این گردن بند، یادگار آغاز ازدواجم می باشد، از این جهت آن را بسیار دوست دارم و آنرا به نشان علاقه و اشتیاقم نسبت به شما و راهتان ، اهداء می كنم.
مدتی آن را نگه داشتیم و سرانجام با تردید نسبت به اینكه امام (ره) آن را می پذیرند یا نه ، همراه با ترجمه نامه ، خدمت امام بردیم ، نامه به عرض ایشان رسید و گردنبند را نیز گرفتند و روی میز كه در كنارشان بود گذاشتند. دو سه روز بعد، اتفاقا دختر بچه دو یا سه ساله ای را آوردند و گفتند، پدر این دختر، در جبهه مفقودالاثر شده است، امام وقتی متوجه شدند، فرمودند: او را بیاورید، دخترك را به حضور امام بردند، امام او را روی زانوی خود نشاند و صورت مبارکشان را به صورت بچه چسبانیده و دست بر سر او گذاشتند، حالتی که نسبت به فرزندان خودشان هم از ایشان دیده نشده بود و آهسته با او سخن گفتند، با اینكه آن بچه افسرده بود، بالاخره در آغوش امام (ره) آرامش گرفت و خندید، آنگاه امام (ره) ، احساس نشاط و سبكی كرد، سپس دیدیم امام برای اینکه آن دخترک را خوشحال کنند، همان گردنبند ارزشمندی را كه خانم ایتالیائی فرستاده بود به او هدیه کردند و بر گردن دختر بچه انداختند، در حالی كه دختر بچه از خوشحالی در پوست نمی گنجید از خدمت امام مرخص شد.1
من آنگه سر تاجور داشتم که سر بر کنار پدر داشتم 2
1. با اقتباس و ویراست از کتاب داستان دوستان
2. سعدی
نظر شما